دست و پای حریف :
دست و پای حریف را همانند شمشیر در نظر بگیرید. از آنجایی که دستها و پاهای هنرجوی کاراتهدو میتواند به خطرناکی شمشیر باشد، لذا باید به این موضوع به دقت توجه شود. درصورتی که از این باور گامی فراتر نهیم، متوجه میشویم که دست و پاهای فرد غیر کاراتهکا نیز میتوانند خطرناک باشند. زمانیکه بحث مرگ و زندگی است، حتی فرد تعلیم نداده هم قادر خواهد بود قدرت و توان عجیب و فوق العادهای را با اعضای بدنش نشان دهد.
اگر شخصی که کاراته یا جودو یا هنرهای رزمی نمیداند، با تمام وجود بدون توجه به حیات خود و اعضای بدنش مبارزه کند، یک هنرجوی رزمی شانس کمی برای مقاومت خواهد داشت، برای همین است که گفتهاند: «موشی که به تله افتاده است حتی میتواند، یک گربه را گاز بگیرد».
به همین دلیل هرگز نباید در مورد قدرت و تواناییهای خود دچار غرور و خودبینی شویم. حتی اگر با فردی تمرین نکرده در هنرهای رزمی نیز روبرو شویم، باید قدرت درونی و پتانسیل دست و پای حریف را در نظر داشته باشیم. هنگام بروز مشکل، در گفتار و کردار همیشه باید جانب دقت و احترام را حفظ کنیم و هرگز حریف و قدرت و توانایی او را دست کم یا نادیده نگیریم. در عوض باید بر دفاع از خودمان با تمام هوشیاری و تعهد تمرکز کنیم.
زمانی که بحث مرگ و زندگی است، حتی فرد تعلیم نداده هم قادر خواهد بود قدرت و توان عجیب و فوق العادهای را با اعضای بدنش نشان دهد. و اما وقتی از خانه خارج میشوید، ممکن است با دشمن مواجه میشوید.
این اصل در ضربالمثلی قدیمی در ژاپن بدین شکل منعکس شده است: «فردی که از خانه بیرون میرود، با هفت دشمن روبرو میشود» معنی خود «هفت» نباید مد نظر قرار گیرد و به طور ساده دلالت بر مفهوم میزان زیاد دارد.
وقتی از خانه امن خود خارج میشویم، غفلت و بیدقتی همان دشمن بزرگی است که همراه ما میباشد. اگر ما از نظر بدنی و ذهنی در فرم ایدهآلی نباشیم، به سمت مشکلات و سختیها کشیده میشویم. در نتیجه ما باید این نگرش را داشته باشیم که وقتی از خانه بیرون میرویم، به میان بسیاری از دشمنان بالقوه وارد میشویم و باید از لحاظ ذهنی هوشیار باشیم.
داستان زیر نقلی از کنوا مابونی است:
استاد یاسوتسونه ایتوسو، کاراتهکا حرفهای که ۸۵ سال عمر کرد، هر وقت از خانه بیرون میرفت میایستاد و مودبانه در مقابل سر در خانهاش تعظیم میکرد. یک روز، سکوت خود را شکستم و از او پرسیدم : استاد هنگامی که دعا میکنید، از خدا چه میخواهید؟
او جواب داد: «وقتی پیرمردی مانند من بیرون میرود، باید خدا را شکر کند که بهوسیله اسبی ضربه نمیخورد یا کالسکهای او را زیر نمیگیرد و میتواند سالم به خانه بازگردد. پس دوباره امروز از خدا میخواهم که مراقبت کند، تا بتوانم کارم را با سلامتی و ایمنی انجام دهم و به خانه بازگردم».
من با انرژی جوانی که در آن زمان داشتم گفتم: «استاد این چه حرفی است که یک رزمیکار حرفهای همچون شما میزند؟» و با خود فکر کردم که چنین دعایی غیر معقول است. اما اکنون که بهگذشته فکر میکنم، میبینم او چه دیدگاه عمیقی داشته است. داستان مابونی، نگاهی گذرا به اندیشه یک رزمیکار حرفهای دارد.
0 دیدگاه