میارزه اویاما با گاو
«روزنامه نگارها و اصحاب رسانه و عدهای از خبرنگاران تلویزیون در دهکدهی کوچک ماهیگیری جمع شده بودند، قرار بود برای اولین بار با یک گاو نر ۴۵۰ کیلویی مبارزه کنم. به واسطه تمرینات، در بهترین شرایط جسمی بودم، وزنم ۸۱ کیلوگرم و ۳۰ سال سن داشتم، تصمیم گرفته بودم اگر در این مبارزه موفق شدم؛ بعد با یک خرس و حتا ببر هم دسته و پنجه نرم کنم تا قدرت کاراته را به جهانیان نشان دهم.
روزها بود که باران میبارید، ازاینرو برنامه مرتب به تعویق میافتاد. هر روز خبرنگاران مرا دست میانداختند و میگفتند: «اویاما خوشحال باش یه روز دیگه بیشتر زندهای». ولی من اصلا حوصله شوخی نداشتم خوشبختانه تلگرافی از زنم دریافت کردم که نوشته بود: «من دعا میکنم تو موفق بشی»؛ آن موقع بود که تصمیم گرفتم تا گاو را شکست بدهم.
صبح روزی که هوا آفتابی شد، فیلمبرداران هم مثل آماده بودند. وقتی به گاو نزدیک شدم مشغول نشخوار کردن بود، سرش را بالا آورد، بلافاصله با هر دو دست جفت شاخهایش را گرفتم و با تمام قدرت سعی کردم هُلش دهم، گاو مقاومت نمود، پاهایش را از هم باز کرد و سرش را به سینهام فشار داد. وزن او تقریبا ۶ برابر وزن من بود.
نقشهام این بود که گاو را زمین بزنم و شاخش را از بیخ با یک ضربه «شوتو» بشکنم. ولی هرکاری میکردم نمیتوانستم او را به زمین بزنم، ناگهان احساس کردم نیروی گاو نر دو برابر شد، پیشانیاش را پایین آورد و روی شکمم گذاشت و فشار داد. دستانم دیگر بیحس شده بودند، احساس کردم پاهایم درحال درهم پیچیده شدناند، برای لحظهای مرگ را جلوی چشمانم دیدم. سعی داشتم جوری خودم را از مرگی هولناک برهانم. گاو نر داشت مرا مغلوب میکرد. چشمانم سیاهی میرفت. دیگر آسمان، دریا، شنهای زیر پایم هیچکدام را نمیدیدم. ولی ناگهان در لحظهای شگفت انگیز؛ انگار معجزهای اتفاق افتاد. از اعماق وجودم، نیرویی عجیب جوشید و به تمام اجزای بدنم جاری شد. همه درد و فشاری که جانور به من وارد میکرد را فراموش کردم و با یک ضد حمله پایم را به پشت پایش انداختم و سعی کردم تا به زمین بزنمش، گاو نر عاجزانه نفس نفس میزد آنجا بود که فهمیدم او هم خسته شده در همان حال با قدرت تمام ضربه «شوتو» را به شاخ گاو زدم یک بار، دو بار، سه بار، چهار بار همه بینتیجه در جاییکه من با یک ضربهی «شوتو» قادر بودم ۳۰ سفال را به راحتی خرد کنم، باورم نمیشد. این بار، گردن گاو را گرفتم و دوباره پایم را توی پای جلوی او قلاب کردم و تمام وزنم را انداختم رویش و در همان حال سرش را پیچاندم، گاو زمین خورد و من هم افتادم روی او، دیگر معطل نکردم و با قدرت تمام یک ضربه «شوتو» به انتهای شاخش زدم؛ شاخ گاو شکست.
آن را بلند کردم و به جمعیتی که فریاد زنان مرا تشویق میکرد نشان دادم. مبارزهام با گاو نر حدود نیم ساعت طول کشیده بود. هدف من از مبارزه با گاو آزمایش حد و طاقت توانایی آدمی و قدرت کاراته بود. من از پیروزیم مطمئن نبودم، هیچ بعید نبود که گاو شاخش را توی شکمم فرو میکرد و مرا میکشت. ولی میدانستم باید پیروز شوم آنهم به خاطر شرافت کاراته و زنم. تکنیکهای کاراته مرا نجات ندادند، بلکه خواست خدا بود و اراده من.
در کل من با ۵۲ گاو مبارزه کردهام که ۳تای آنها را کشته و ۴۸ راس دیگر را تنها شاخشان را شکستهام. البته بار دومی که با یک گاو در توکیو روبرو شدم انجمن حمایت از حیوانات سروصدای زیادی به پا کرد و مرا متهم به آزار حیوانات نمود.
چند سال بعد هم به دهکدهای در هوکایدو Hokkaido رفتم تا چگونگی کشتی و جنگ با خرس را یاد بگیرم ولی متاسفانه شرایط اقتصادیم اجازه چنین کاری را به من نداد، البته فرصت روبرو شدن با یک ببر را نیز هرگز نیافتم، حالا هم که دیگر نیرو و توان جوانی یا حتا ده سال پیش را ندارم» (کاراته چیست- اویاما- ص ۱۶۸- چاپ ۱۹۶۶)
0 دیدگاه