غلامرضا تنها ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد، به تحصیل پرداخت. در تحصیل هیچ وقت شاگرد اول و ممتاز نبود، اما در عرصه زندگی طلایهداری یگانه شد. خودش میگفت: «حضور در میان مردم درسهایی به من آموخت که فکر میکنم هرگز نمیتوانستم در معتبرترین دانشگاهها کسب کنم. زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که توان دارم، به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست».
تختی علاوه بر عناوین قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایا و مکارم اخلاقی و نوع دوستی شهرتی جهانی داشت. تختی از سال ۱۳۴۲ بارها به ساواک احضار شد (به خاطر محبوبیت زیاد و پایگاه مردمی و ارتباط با روحانیت) و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت. اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند. تختی حتا در مواردی از ورود به ورزشگاهها منع میشد. او پس از دوری دو ساله از رقابتهای ورزشی برای چهارمین بار در بازیهای المپیک شرکت کرد و برای نخستین بار در این بازیها مدالی کسب نکرد.
در چنین شرایطی تختی سال ۱۳۴۵ در بازیهای جهانی تولیدو شرکت کرد و دست خالی به ایران بازگشت. او قبل از عزیمت به آخرین سفرش در میان مردمی که برای بدرقه آمده بودند به خبرنگار “ کیهان ورزشی“ گفت:“ هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق. نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ برخلاف تصور و انتظار طرفداران شاه، محبوبیت تختی پس از دو ناکامی نه تنها کمتر نشد که افزایش نیز یافت.
آدمی با موقعیت تختی کارش را از دست داده بود. به استادیوم راهش نمیدادند. نمیگذاشتند کشتی بگیرد. هویت اجتماعی آدمی مثل تختی برایش همه چیز بود. تمام امکانات اجتماعی او را گرفتند. حتی چند نشریه قبل از مرگ تختی به او اتهامات اخلاقی زدند. حکومت میل داشت تختی بدون تمرین و آمادگی جسمی و روحی به المپیک رود و با شکست خوردن، محبوبیتش در میان مردم از دست برود. مردم نیز خواهان شرکت او در مسابقههای جهانی بودند.
یک سال بعد جسد بی جان غلامرضا تختی در اتاق شماره ۲۳ هتل آتلانتیک تهران که مجاور سازمان امنیت کشور بود، پیدا شد و میلیونها ایرانی را به سوگواری کشاند. عوامل ساواک ظاهر امر را به شکلی طراحی کردند که دال بر خودکشی تختی باشد، و دلایلی همچون ناراحتیهای روحی و مشکلات مالی را مطرح کردند. ولی هیچ نوع تحقیقی برای قتل به عمل نیامد.
اخبار رسمی که همان شب منتشر شد از خودکشی او حکایت داشت. ادعایی که مردم باور نمیکنند. جلال آل احمد در مقالهای که سال ۱۳۴۷ منتشر کرد با اشاره به مراسم سوگواری تختی مینویسد: «از آن همه جماعت هیچکس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمیکرد».
بزرگداشت و تکریم هر ساله جهان پهلوان تختی، ستایش عطوفت و مهر و افتادگی است، در ایران هیچگاه قدرت بدنی به تنهایی ستوده نشده است (این موضوع در بیشتر نقاط جهان معنی دارد). پهلوانان ایران به این دلیل مورد احترام و ستایش بودهاند که قدرت بدنی خود را در خدمت اهداف الهی، انسانی، ملی و اخلاقی به کار میبردهاند. در میان ورزشکاران؛ پوریای ولی، پهلوان اکبر خراسانی و دیگر نامدارانی بودهاند که چون در راه حقطلبی گام بر میداشتند، همواره تکریم شدهاند.
در دوران معاصر نیز محبوبیت جهان پهلوان تختی نه به دلیل قهرمانیها و مدالها بلکه به واسطه صداقت و مردمی بودن و اعتقادات پاک اوست. فضایلی که به عنوان مردی شرافتمند و الگوی اخلاق و درستکاری از خود نشان میداد.
هر سال باید از او گفت و گفت. این قطعا یکی از سنتهای پسندیده ماست و باید آن را پاس داشت. نه اندوه برای فقدان تختی، بلکه یادآوری خاطرات نیکاش، شرافتها، برجستگیهای اخلاقی، مرام ورزشی، تربیت دینی و دهها صفت ارزشمند انسانی دیگر او که باعث شدهاند نامش تا ابد زنده بماند.
0 دیدگاه