شین ذن نی
روبروی جایی که هنرجویان دو زانو می نشینند، طاقچه ای چوبی قرار دارد که به آن «شین زا» میگویند جایی که علامت ها، شمایل، یا چیزهایی از این دست که ارزش معنوی و بار روحانی خاصی دارد را قرار میدهند. این طاقچه را به شکل زیبایی می آرایند و هنگام شروع و پایان کلاس، کاراته کایان درحالی که دو زانو روی زمین نشسته اند کمی رو به جلو خم میشوند و به آن ادای احترام میکنند (شین ذن نی).
دو طومار بزرگ به خط «کانجی» (خط تصویری) با فاصله مساوی از چپ و راست در مرکز «شین زا» آویزان شده است. در وسط طاقچه هم عکس کوچکی از «اویاما» قرار دارد و در طرفین یادگاریهایی که برای اویاما ارزش معنوی داشته است. اینها مفاهیمی اند که به روح «شین زا» یا «کامی» Kami تعلق یافته بودند. خارجی ها غالبا به اشتباه «شین زا» را سمبل مذهبی یا نوعی عبادتگاه دینی تصور میکنند
در صورتیکه «شینزا هیچ ربطی به دین و مذهب ندارد»
موضوع مهم و ارزشمندی که در اکثر باشگاه ها و سبک ها فراموش شده و یا مورد کم توجهی قرار میگیرد. احترام به کسانی که قبل از ما کاراته تمرین می کردند. سال ها قبل با جسم و جان و مال و اندیشه خود سبب گشایش و هموار شدن راه کاراته را فراهم نموده اند و امروز یا در بین ما نیستند یا از دنیا رفته اند کسانی که امروز از گوهر وجود آنان بهره میبریم در اینجا بوده اند و یا از این راه گذشته اند. عظمت عطر وجود آنان باقی مانده و شامه جانمان را نوازش میدهد و روحمان از اندیشیدن به مقام معنوی آن بزرگان تلطیف میگردد.
«شین ذن نی ری» یعنی اینکه به گذشتگان و بزرگان هنرهای رزمی و کاراته احترام میگذاریم و یاد و خاطره آنان را گرامی میداریم. گرچه هرگز ملاقاتشان نکرده ایم، ولی اثر وجود پر معنی شان تا امروز ادامه داشته و بر ما سایه انداخته است. گرچه دوریم و یا دستمان از آنان کوتاه است، ولی به یادشان جامی سرشار از عشق مینوشیم.
درس ارزشمند و والایی که امروز از بزرگان کاراته میگیریم، اخلاقی است که در پرتو این نفس فروتن می آموزیم. مهمترین آموزشی که به ما میدهند درس تواضع و مشق کردن روزمره آن است. «شین زن ری» مشق عاشقی و افتادگی است و متاع نادری است که در دنیای کاراته به آن دسترسی داریم. باید به غنای درون رسید. باید از درون، احساس فروتنی کرد. احساس نیستی و خلأ کنیم و آنگاه به استغنا برسیم. مشت و لگد و فنون، سمبل های مادی و میرا و ناپایدارند، شخصیت انسانی و وجه اجتماعی کاراته کا، مانا و جاودان است.
شمس به مولانا گفت: «تو خیلی فربه شده ای، ورم کرده ای، عناوین و القاب زیادی به تو چسبیده… با اینها نمیتوانی آزاد و راحت حرکت کنی، به نیکی و کمال نمیرسی، مکر آنکه خود را سبک و لاغر کنی مگر آنکه چیزی را که دوست داری ببخشی. چیزی که به جانت چسبیده را بتوانی از خودت جدا سازی». هرگاه نزدیم، هرگاه قدرت عصبانی نشدن را یافتیم. هرگاه توانستیم خشم خود را فرو خوریم، هرگاه علاقه و میل نفسانی خود را در لحظه ای سرنوشت ساز تحدید کرده و لگام زدیم، هرگاه جواب بدی را با خوبی دادیم و عادت کردیم از دیگران تشکر کنیم، حتی برای کاری کوچک، آنوقت گام در راهی گذاشته ایم که به نهایت حقیقت ختم میگردد.
0 دیدگاه